يه درد و دل...

دل نوشته هاي شايد يكي مثل من

اين فقط يه درد و دله نه چيزه ديگه...

تا حرف عشق ميشه من ميرم من سخت از اين حرفا دورم

از آدماي اين شهر بيزارم چون با يكيشون خاطره دارم

دليل ميبافم براي عشق براي چيزي كه نميفهمم

من زخم دارم تو نميفهمي...

از هر چي رابطست من ميترسم من از هر چي عشقه طلب كارم

يه روز پرسيدي چرا ميخواي فرار كني ... يادته؟؟؟

من فرار كردم تا بتونم وايسم و ادامه بدم... 

من فرار كردم چون موندني نيستم ...

من فرار كردم به خاطر جدايي بعدش...

من از خودم بودن فرار كردم...

من به خاطر اينا فرار كردم 

دليله فرارم ترس نبود ... 

دليل فرارم اين بود كه من بايد به جايي كه ميخواستم برسم...براي چيزي كه ميخواستم فرار كردم

شايد سخت باشه ولي انقدر محكم هستم كه از اون روز نزاشتم يه قطره اشكم از چشمام بياد

نزاشتم چون نخواستم...

به التماس نه گفتم و نزاشتم حتي برم تو فكر...

تو اين جوري نباش تو فرار نكن چون آيندت و همين جوري دوست داري فرار نكن...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 13:29 توسط سپيده|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

 Design By : Pichak